مولانا جلال الدین محمد بلخی
امروز روز شادی و امسال سال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
گل را مدد رسید زگلزار روی دوست تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ از کرّ و فرّ و رونق لطف و کمال گل
سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
جامه دران رسید گل از بهر داد ما زان می دریم جامه به بوی وصال گل
گل آنجهانی است نگنجه درین جهان در عالم خیال چه گنجد خیال گل
گل کیست؟ قاصدیست ز بستان عقل و جان گل چیست؟ رقعه ایست ز جاه و جمال گل
گیریم دامن گل و همراه گل شویم رقصان همی رویم به اصل و نهان گل
اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل
زنده کنند و باز پر و بال نو دهند هر چند بر کنید شما پر و بال گل
مانند چار مرغ خلیل از پی وفا در دعوت بهار ببین امتثال گل
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار می خند زیر لب تو به زیر ظلال گل