عمر درسلسه پیمودن وسوختن است
وپای بلند تمنا آشفته در آرزوها
نگاه ها به عبث در دشت های مه زده به لبخند نشسته
عاشق ترین زندگان در بهار ناآشنایی
ودر خلوت روءیاهای وحشت زده اسیر
من در انتظار بامدادم تا خاکسار روزگارم را طلوعی دوباره بخشد.
تاریخ : دوشنبه 90/12/15 | 8:34 عصر | نویسنده : سروش-و | نظرات ()